The Fairies
by Ahmad Shamlu
|
|
|
The Fairies by Ahmad Shamlu |
Spoken style (original) |
|
|
|
عوضاش توی
شهر ما...(آخ! نمیدانید پریها!) |
عوضش تو شهر
ما...(آخ! نمیدونین پریا!) |
|
در برجها باز میشوند؛ بردهدارها رسوا میشوند
غلامها آزاد میشوند، ویرانهها آباد میشوند |
در برجا
وامیشن؛ بردهدارا رسوا میشن
غلوما آزاد میشن، ویرونهها آباد میشن |
|
هر کس که
غصه دارد غمش را زمین میگذارد.
قالی میشوند حصیرها
آزاد میشوند اسیرها |
هر کی که
غصه داره غمشو زمین میذاره.
قالی میشن حصیرا
آزاد میشن اسیرا |
|
اسیرها کینه
دارند داسشان را بر میدارند |
اسیرا کینه
دارن داسشونو ور میدارن |
|
سیل میشوند:
شرشرشر! آتش میشوند: گرگرگر! |
سیل میشن:
شرشرشر! آتیش میشن: گرگرگر! |
|
توی قلب شب
که بدگل است آتشبازی چه خوشگل است! |
تو قلب شب
که بدگله آتیشبازی چه خوشگله! |
|
آتش!
آتش! -- چه خوب است! حالا هم تنگ
غروب است |
آتیش!
آتیش! -- چه خوبه! حالام تنگ
غروبه |
|
چیزی به شب
نمانده اشت به سوز تب نمانده است |
چیزی به شب
نمونده به سوز تب نمونده |
|
به جستن و بازجستن توی حوض نقره جستن... |
به جستن و
واجستن تو حوض نقره جستن... |
|
الآن غلامها ایستادهاند که مشعلها را بردارند بزنند به
جان شب. ظلمت را داغانش کنند
عمو زنجیر باف را پالان بزنند وارد میدانش
کنند
به جای این که شنگولش کنند
سکهٔ یک پولش کنند. |
الآن غلاما
وایسادن که مشعلارو وردارن بزنن به
جون شب. ظلمتو داغونش کنن
عمو زنجیر بافو پالون بزنن وارد میدونش
کنن
به جائی که شنگولش کنن
سکهٔ یه پولش کنن. |
|
دست هم
را
بچسبند دور یارو برقصند
«حمامک مورچه دارد، بنشین و پاشو»
دربیاورند
«قفل و صندوقچه دارد، بنشین و پاشو» دربیاورند |
دست همو
بچسبن دور یارو برقصن
«حمومک مورچه داره، بشین و پاشو»
دربیارن
«قفل و صندوقچه داره، بشین و پاشو» دربیارن |
|
پریها!
بس است دیگر هایهایتان گریهتان،
وایوایتان...!» |
پریا!
بسه دیگه هایهایتون گریهتون،
وایوایتون...!» |
|
پریها هیچ چیز
نگفتند، زار و زار گریه میکردند پریها
مثل ابرای بهار گریه میکردند پریها... |
پریا هیچی
نگفتن، زار و زار گریه میکردن پریا
مث ابرای باهار گریه میکردن پریا... |
|
« -- پریهای
خطخطی لخت و عریان، پاپتی! |
« -- پریای
خطخطی لخت و عریون، پاپتی! |
|
شبهای چله
کوچک که توی کرسی، چیک و چیک
تخمه میشکستیم و باران میآمد صدایش توی
نادان میآمد |
شبای چله
کوچیک که تو کرسی، چیک و چیک
تخمه میشکستیم و بارون میاومد صداش تو
نودون میاومد |
|
بیبیجان قصه میگفت حرفهای سربسه میگفت |
بیبیجون
قصه میگف حرفای سربسه میگف |
|
قصهٔ سبزپری
زردپری، قصهٔ سنگ صبور، بز روی بام،
قصهٔ دختر شاه پریان، -- |
قصهٔ سبزپری
زردپری، قصهٔ سنگ صبور، بز روی بون،
قصهٔ دختر شاه پریون، -- |
|
شمائید
آن
پریها آمدهاید دنیای ما
حالا هی حرص میخورید، جوش میخورید، غصهٔ
خاموش میخورید که دنیامان خال خالی است، غصه و رنج خالی است؟ |
شمائین اون
پریا اومدین دنیای ما
حالا هی حرص میخورین، جوش میخورین، غصهٔ
خاموش میخورین که دنیامون خال خالیه، غصه و رنج خالیه؟ |
<<Previous Part Part
2 Next Part>> |
|