The Pen |
|
Text & Translation |
The Pen by `Azam Rahnaward Zaryab |
قلم از اعظم رهنورد زریاب |
|
|
|
Iran-style (for language-learners)
AUDIO Iran all |
Afghanistan-style (original)
AUDIO Afghan all
|
|
|
13 |
شرف الدین میخواست قلمش را در آغوش بکشد، اما قلم مانند موجود
زندهیی از او فرار میکرد و شرف الدین با هیجان
به دنبال قلم
میدوید. رفتند و رفتند تا نزدیک
رودخانهٔ خروشانی رسیدند.
شرف الدین که رودخانه را دید، ترسید، ولی
قلم همچنان به سوی رودخانه
میدوید.
شرف الدین فریاد زد:
- رودخانهست ... کجا میروی؟ |
شرف الدین میخواست قلمش را در آغوش بکشد، اما قلم مانند موجود
زندهیی از او فرار میکرد و شرف الدین با هیجان
از دنبال قلم
میدوید. رفتند و رفتند تا نزدیک دریای خروشانی رسیدند.
شرف الدین که دریا را دید، ترسید، ولی
قلم همچنان به سوی دریا
میدوید.
شرف الدین فریاد زد:
- دریاست ... کجا میروی؟ |
14 |
ولی قلم اعتنایی نکرد و درون آب رفت. بعد، آرام آرام در
آب غرق شد و ناپدید گشت. شرف الدین با حسرت دردناکی
به
رودخانهٔ خروشان
مینگریست. دیگر از قلم خبری نبود و او
احساس میکرد که قلم همه چیزش را با خود به
رودخانه فرو برده است. |
ولی قلم اعتنایی نکرد و درون آب رفت. بعد، آرام آرام در
آب غرق شد و ناپدید گشت. شرف الدین با حسرت دردناکی
دریای خروشان
را
مینگریست. دیگر از قلم خبری نبود و او
احساس میکرد که قلم همه چیزش را با خود به
دریا فرو برده است. |
15 |
سپس برادرش را دید که روی تخته سنگی نشسته است و بیصدا
میخندد. خشم تندی وجود شرف الدین را فرا گرفت.
بیاختیار به سوی برادرش دوید. چنگ انداخت و گلویش را
فشرد. برادرش نومیدانه دست و پا میزد. در این
لحظه شنید که پا دو دفترشان فریاد میزند:
- قلمتان زیر میز است! |
سپس برادرش را دید که روی تخته سنگی نشسته است و بیصدا
میخندد. خشم تندی وجود شرف الدین را فرا گرفت.
بیاختیار به سوی برادرش دوید. چنگ انداخت و گلویش را
فشرد. برادرش نومیدانه دست و پا میزد. در این
لحظه شنید که پیادهٔ دفترشان فریاد میزند:
- قلمتان زیر میز است! |
16 |
ترسان و وحشتزده از خواب برخاست. دمدمهای صبح بود و
دیگر خوابش نبرد. |
ترسان و تکان خورده از خواب برخاست. دمدمهای صبح بود و
دیگر خوابش نبرد. |
17 |
آن روز زودتر از همه به دفتر رفت.
کشوهای میز، کنج و
کنار اتاق، لای کاغذها و همه جای دیگر را گشت، ولی از قلم اثری
نبود. دلمرده و وامانده روی
صندلیش نشست و با لحن آدمی که
از کاری طاقتفرسا به جان آمده باشد، از
پا دو دفتر پرسید:
- قلم مرا ندیدهای؟
پا دو این سو و آن
سو نگریست و جواب داد:
- نه، من قلمی ندیدهام. |
آن روز زودتر از همه به دفتر رفت. روکهای میز، کنج و
کنار اتاق، لای کاغذها و همه جای دیگر را گشت، ولی از قلم اثری
نبود. دلمرده و وامانده روی
چوکیش نشست و با لحن آدمی که
از کاری طاقتفرسا به جان آمده باشد، از پیادهٔ دفتر پرسید:
- قلم مرا ندیدهای؟
پیاده این سو و آن
سو
نگریست و جواب داد:
- نی، من قلمی ندیدهام. |
18 |
همکارانش که آمدند، با تعجب شرف الدین را دیدند که با دست چپش
چشمهایش را پوشانده است و چُرت میزند.
پرسیدند:
- چه خبر شده؟
شرف الدین با لحن مردی که از مرگ نزدیکش
سخن گوید، گفت:
- قلمم گم شده ... فکر میکردم اینجا باشد،
ولی همه جا را گشتم، نیست. |
همکارانش که آمدند، با تعجب شرف الدین را دیدند که با دست چپش
چشمهایش را پوشانیده است و چُرت میزند.
پرسیدند:
- چی گپ شده؟
شرف الدین با لحن مردی که از مرگ نزدیکش
سخن گوید، گفت:
- قلمم گم شده ... فکر میکردم اینجا باشد،
ولی همه جا را پالیدم، نیست. |
19 |
از آن روز به بعد دیگر نتوانست کار کند. اگرچه همکارانش
قلم دیگری به او هدیه دادند، ولی او احساس میکرد که دیگر
نمیتواند نوشتههای خوب بنویسد. احساس میکرد که
رئیسش
نوشتههای او را با
بیعلاقگی میپذیرد و حتی یک بار احساس کرد
که رئیس با چشمهایش به او میگوید که چرا مثل آن
نوشتههای
سابق نمینویسد. احساس میکرد که مراجعین هم دیگر به او
احترامی نمیگزارند. یک روز که یکی از
مراجعین به
کارهای
او اعتراض کرد، شرف الدین فریاد کشید: |
از آن روز به بعد دیگر نتوانست کار کند. اگرچه همکارانش
قلم دیگری به او بخشیدند، ولی او احساس میکرد که دیگر
نمیتواند مکتوبهای خوب بنویسد. احساس میکرد که
مدیرش مکتوبهای او را با
بیعلاقگی میپذیرد و حتی یک بار احساس کرد
که مدیر با چشمهایش به او میگوید که چرا مثل آن
مکتوبهای
سابق نمینویسد. احساس میکرد که مراجعین هم دیگر به او
احترامی نمیگزارند. یک روز که یکی از
مراجعین به
اجراآت
او اعتراض کرد، شرف الدین فریاد کشید: |
20 |
-
تو از کجا فهمیدهای که قلم من گم شده است؟
همکارانش با تعجب به او نگریستند. و شرف
الدین فردای آن روز بیمار شد. |
-
تو از کجا فهمیدهای که قلم من گم شده است؟
همکارانش با تعجب به او نگریستند. و شرف
الدین فردای آن روز بیمار شد. |
|
<<Previous Part Part 2
Next Part>> |
|
|