Text & Translation |
Today when I phoned you (then) I went to a rawze
somewhere on Long Island with one of my friends. Rawze...Long
Island....
A Sofre for Hazrat Roqiye. (Sofre = Rawze for
women. Normally men don't participate.)
Really? Such a small world! I was there too
I saw a car there which looked just like yours.
Really? If only I'd known, I'd have taken you
myself.
You didn't tell me you wanted to go to a rawze.
Come on, how was I supposed to know Āqā had opened up a
rawze-khāni shop. I'd gone to see him, the great head
mourner himself. Do you remember what I told you about
that book? That same book which I want to publish?
No one wants to prevent the publishing of the book more than
this guy.
So you have to get right up and go to him just asking to
get slapped?
Come on, man, he's trying to create problems to prevent
my wife's exit visa from going through.
So then you went there to make a deal with him?
Me? Me sell my soul to that guy? I'm sorry that you judge
me in this way. OK. The future will prove everything.
That I should sell myself out to this man? Hmm.
They knew I couldn't find a publisher for my book easily.
I went there to tell him that if he doesn't give this up,
today I'll go and give all the documents I have about him to
the newspapers, somebody or other will publish it. I
wish you'd been there to see him acting so poor and
innocent. Ha, I sell myself to him? Excuse my
French: there's no one in this world I have more shit on
that this guy. This guy has used to take the entire
share of the US oil kickbacks and then pocket it.
|
امروز که به شما تلفن زدم با یکی از دوستام
رفتیم روضه. یه جائی تو لانگ آیلند.
روضه....لانگ آیلند...
سفرهٔ حضرت رقیه.
عجب دنیا کوچیکی. من هم همونجا بودم.
من یه ماشین شبیه ماشین شما اونجا دیدم.
عجب! اگه میدونستم خودم میبردمت.
نگفتین میخوان برین روضه.
دِ آخه نمیدونستم آقا دوکون روضهخونی وا
کرده. رفته بودم خودشو ببینم. صاحب عزا رو.
یادته راجع به اون کتاب چی بهت گفتم؟ همون کتابی که میخوام
چاپش بکنم. هیچکس نمیخواد جلوی چاپ اون کتاب رو مثل
این بابا بگیره.
اونوقت، شما پا میشی میری دم چکش؟
دِ آخه داره موش دوونی میکنه که جلوی
خروجی زن منو بگیره.
پس رفتین باهاش کنار بیاین؟
من؟ من با اون کنار بیام؟ متأسفم که
اینطوری راجع به من قضاوت میکنین
باشه. آینده همه چیز رو ثابت میکنه.
من با این آدم کنار بیام؟ همم. اینا
میدونند که من به این راحتیها نمیتونم برای کتابم ناشر پیدا
بکنم. رفتم بهش بگم که اگر دست بر نداری، همین امروز
تمام مدارکی که ازت دارم میدم در اختیار روزنامهها میزارم
بالاخره یکی چاپش بکنه. دلم میخواد اونجا بودی، میدیدی
چیطوری خودشو زده بود به موشمردگی. من با اون کنار
بیام؟ معذرت میخوام. هیچ کی تو این دنیا کونش
مثل این آدم پیش من گهی نیست.
تمام سهم النفت ایالات متحده رو همین بابا میگرفت بعدم (بعد
هم) همارم (همه را هم) خودش بالا میکشید.
|