HOME   CONTENTS   NEXT   PREV   POP-UPS   TRANSLATION   FAQ   FLASHCARDS   EXTRAS   AUDIO   HANDWRITING   PRINT

۵.  نه، بخون، اون مزخرفات رو

    از زیرِ چشم نگاه کردمدیدم آقای ناظم بند کرده است به یکی از موهای سبیلش و دارد زور می‌زند که از ریشه بکندش، و به جای این که آب‌نبات‌ها را دانه‌دانه بمکد، تندتند می‌جودصدای کروچ‌کروچِ جویدنِ آب‌نبات می‌آمد، و تق‌تقِ کوبیدنِ ترکه روی میزخدا می‌داند چه‌قدر اوقاتش تلخ شده بودبچّه‌ها نیششان تا بناگوش باز بود و خنده تو گلوشان گره خورده بودهر وقت یکی‌شان از زورِ خنده می‌ترکید، آقا ترکه را قایم می‌زد رو میز:
    - خفه، بگذارین ببینم این گوساله چه گندی زده با این انشاش!
    حسابی ترسیده بودم، گفتم:
    - آقا، می‌خواین دیگه نخونم؟
    - نه، بخون، اون مزخرفات روتا همه بفهمن تو چه‌قدر کودن و بی‌عقلیبخون!
    - چشم.
    و خواندم:

    من برای نوشتنِ این انشا، رفتم و شرحِ زندگیِ «کل اصغرِ مرده‌شور» و زنش «لیلا مرده‌شور» را از این و آن پرسیدمدیدم کاسب‌ها دوست ندارند که به آنها جنس بفروشندهنگامی که به دست‌هایشان نگاه می‌کنند می‌ترسند چون می‌دانند که یک روز با همین دست‌ها تنِ بی‌جانِ خود و خانواده‌شان را می‌شویندهر وقت «کل اصغرِ مرده‌شور» سوارِ دوچرخه‌اش می‌شود و توی شهر گردش می‌کند پاسبان‌ها سرشان را برمی‌گردانند که او را نبیننداگر خلاف هم بکند جریمه‌اش نمی‌کنندجای خواهر، دو تا دخترِ دمِ بخت دارد که مانندِ ماهِ تابان می‌باشندامّا هیچ‌کس نمی‌آید آنها را بگیردتا به حال کسی ندیده که آنها را به عروسی دعوت کنندفکرش را بکنید اگر شما توی عروسی باشید که بغلِ دستتان مرده‌شور باشد چه حالی پیدا می‌کنیدمگر می‌توانید با خیالِ راحت میوه و شیرینی و پلو بخورید؟
     البتّه من می‌خواستم بروم پیشِ کل اصغرِ مرده‌شور و از او سوالاتِ بسیار بکنم و در انشاءِ خود بیاورمامّا، از او ترسیدمبا اینکه شهر کوچک است و همه مرده‌شورشان را می‌شناسند با این حال کمتر کسی از زندگیِ آنها خبرِ دقیق داردو همه از آنها فراری می‌باشندخودشان هم حتماً همهٔ اینها را می‌دانند امّا به روی بزرگوارشان نمی‌آورند و همچنان کارشان را می‌کنند و مرده‌ها را خوب می‌شویندپس آنها بیشتر از همه به مردم خدمت می‌کنندتوقّعِ زیادی هم از کسی ندارنددر صورتی که می‌توانند هر که را در شهر مرد، به تلافیِ این نامهربانی، چند لگدِ حسابی به پهلو و شکمش بزنند یا لااقل دور از چشمِ صاحبِ مرده، ویشگونش بگیرند و دق و دلشان را خالی کنندمرده هم که حالش معلوم است نمی‌تواند داد و فریاد راه بیندازد و فحش بدهد و بگوید «آخ

NEXT   PREV