HOME
CONTENTS
NEXT
PREV
POP-UPS
TRANSLATION
FAQ
FLASHCARDS
EXTRAS
AUDIO
HANDWRITING
PRINT
۳.
و اگر نتوانستیم که زیاد درس بخوانیم معلم میشویم
ایستاده
بودم
جلوی
کلاس
و
از
روی
دفترم
انشا
میخواندم.
کلاس
ساکت
بود
و
کسی
جرأتِ
نفس
کشیدن
نداشت.
فقط
گاهگداری
صدای
تک
سرفه
و
پچپچ
و
پیکپیکِ
خندهای
از
گوشه
و
کنارِ
کلاس
میآمد.
آقای
ناظم
نشسته
بود
رو
صندلی.
ترکهاش
را
گذاشه بود
رو
میز؛
جلوش.
آبنبات
میمکید
و
صدای
مَلَچمُلوچِ
مکیدنِ
آبنبات
از
زیرِ
سبیلهای
کلفتش
مدام
میآمد.
سیگاریِ
قهّاری
بود.
تازگی
سیگار
را
گذاشه بود
کنار
و
افتاده بود
تو
خطِ
«آبنباتخوری»
تا
عادتِ
سیگار
دود
کردن
کمکم
از
کلهاش
بپرد.
هوسِ
سیگار
که
میکرد
آبنباتی
میانداخت
بالا.
با
شور
و
حال
انشاء
میخواندم
و
صدام
تو
کلاس
میپیچید:
«آری،
در
این
دنیای
بزرگ
همهٔ
مردم
زحمت
میکشند
و
کارشان
به
حالِ
جامعه
مفید
میباشد.
دکترها
مریضها
را
معالجه
مینمایند
و
مهندسها
نقشهٔ
ساختمان
میکشند
و
معلّمها
بچههای
مردم
را
باسواد
میسازند
که
در
آتیه
کور
و
بیسواد
بار نیایند.
سربازان
در
جنگها
شرکت
مینمایند
و
نمیگذارند
دشمنانِ
بیمروّت
و
از
خدا
بیخبر
دستشان
به
مال
و
ناموس
و
وطنِ
عزیزِ
ما
دراز
شود.
پاسبانها
شبها
بیخوابی
میکشند
و
دزدها
را
میگیرند
و
به
زندان
میبرند.
همین
طور
بقّال
و
عطّار
و
کفّاش
و
نجّار
و
آهنگر
برای
این
مردم
خدمت
میکنند.
بیشترِ
ما
دانشآموزان
که
در
سرِ
کلاسها
میباشیم
پدر
و
مادرمان
انتظار
دارند
که
دکتر
و
مهندس
بشویم
و
در
جامعه
آبرومند
بشویم.
و
اگر
نتوانستیم
که
زیاد
درس
بخوانیم
معلّم
میشویم.
و
اگر
درس
را
از
میانِ
کار
رها
کردیم
و
پولِ
پدر
و
مادرمان
نرسید
که
به
کلاسِ
بالاتر
برویم
و
یا
تنبلبازی
درآوردیم
کاسب
میشویم.
کاسبی
هم
خوب
است.
جامعه
به
کاسب
احتیاج
دارد.
کارگر
هم
مخصوصاً
زحمت
میکشد.
پدرانِ
ما
اکثرشان
کاسب
یا
کارگر
میباشند
و
خیلی
هم
افتخار
مینمایند.
پس
نمیتوانیم
بگوییم
که
چه
کسی
بیشتر
به
مردم
خدمت
میکند.
امّا
اگر
قدری
فکر
کنیم
میبینیم
که
کسی
در
این
اجتماع
است
که
به
مردم
خدمتِ
زیاد
مینماید.
زحمتِ
فراوان
میکشد
و
اگر
روزی
قهر
کند
و
یا
نباشد
هیچکس
حاضر
نیست
کارش
را
انجام
دهد.
و
همه
بیچاره
میشویم.
با
همهٔ
این
حرفها
ما
اصلاً
او
را
دوست
نداریم.
و
او
نمیتواند
به
کارش
افتخار
کند.
ما
همه
از
او
فرار
میکنیم
و
اگر
خدایناکرده
یک
روز
صبح
توی
کوچه
یا
خیابان
چشممان
به
او
بیفتد،
روی
چشمهایمان
را
میگیریم
و
فوراً
برمیگردیم
و
میزنیم
از
کوچهپسکوچهها
میرویم
به
خانه
یا
سرِ
کارمان.
در صورتی که
هیچکس
پیدا
نمیشود
که
به
او
احتیاج
نداشته باشد
و
بالاخره
سر
و
کارش
با
او
نیفتد.
آری،
او
«مردهشورِ»
شهر
است،
که
به
نظرِ
من
بیشتر
از
همه
به
مردم
خدمت
مینماید.
NEXT
PREV