HOME CONTENTS NEXT PREV POP-UPS TRANSLATION FAQ FLASHCARDS EXTRAS AUDIO HANDWRITING PRINT
۱۱. چته مجید؟
زنگِ
آخر
و
بعد
از
ظهر
و
شبش
را
حسابی
غصّه
خوردم.
پاک
خودم
را
باخته بودم،
بغ
کردم
و
گوشهٔ
اتاق
زانو
بغل
گرفتم،
قنبرک
ساختم
و
زیرِ
لب
با
خودم
حرف
زدم،
«روم
نمیشه
که
به
بیبی
بگم
منو
از
مدرسه
بیرون
کردن.
چه
جوری
بگم؟
بیچاره
از
غصّه
دق
میکنه.
جوش
که
میزنه
پاش
بیشتر
درد
میگیره.
یهو
میبینی
غش
کرد
و
افتاد.
بگم
برای
چی
بیرونم
کردن؟
برای
نوشتنِ
انشاء
تو
دردسر
افتادم.
آبروم
جلوی
بیبی
میره.
بیچاره
دلش
خوش
بود
که
لااقل
انشاء
خوب
مینویسم.
چقدر
جلوی
این
و
آن
پز
میداد.
اگر
بابتِ
ریاضی
و
جبر
و
هندسه
بود،
یک
چیزی.
اگر
میگفتن
که
درس
نخونده،
مسألههاش
رو
حل
نکرده،
تیپا
زدیم
زیرش.
انداختیمش
بیرون،
خب،
یک
حرفی.
من
که
همیشه
انشام
رو
دست
نداشت
دیگه
چرا؟
چهقدر
آقای
حسینی
تشویقم
میکرد.
چهقدر
بچّهها
برام
کف
میزدند.
همیشه
خداخدا
میکردم
که
روزِ
دوشنبه
بیاد
و
سرِ
کلاس
انشاء
بخونم.
حالا
گفتن
تو
مزخرف
نوشتی،
پروندهات
رو
بگیر
و
برو
پیِ
کارت.
من
که
چیزِ
بدی
ننوشتم.
دیگه
نمینویسم.
هیچچیز
نمینویسم.
اصلاً
نمیخوام
نویسنده
بشم.
دردسر
داره.
کتاب
هم
نمیخونم.
مگه
میشه...؟
مگه
میتونم
هیچچیز
ننویسم.
هیچچیز
نخونم.
ننویسم
چهکار
کنم؟
از
انشاء
رد
میشم.
تجدید
میشم.
از
روی
کتاب
مینویسم،
مثلِ
دیگرون،
نه،
مینویسم،
خودم
مینویسم.
خب،
بیرونم
میکنن.
میزنن
تا
بمیرم.
خیال
کردی
همیشه
میگذارنت
رو
سرشون
و
حلوا حلوات
میکنن.
کاش
ریاضیم
خوب
بود.
کاش
فوتبال
بلد
بودم.»
سماور
جلوی
بیبی
قلقل
میجوشید.
بیبی
استکانی
چای
ریخت
و
گذاشت
جلوم.
نگاهم
کرد.
رفت
تو
بحرم.
شستش
خبردار
شد
که
حال
و
روزم
روبهراه
نیست.
فهمید
کاسهای
زیرِ
نیم
کاسه
است
که
این
جوری
رفتم
تو
خودم:
-
چته
مجید؟
-
هیچی
بیبی.
-
از
من
پنهون
نکن.
-
چیزی
نیست،
بیبی.
-
انتحانت
خراب
شده؟
-
نه.
-
نه
و
زهرمّار،
پس
چه
مرگته
که
این
جوری
سگرمههات
رفته
تو
هم؟
-
همیشه
که
آدم
سرِ
حال
نیست.
خودت
هم
بعضی
وقتها
اخمات
میره
تو
هم.
-
تا
به
من
نگی
چی
شده،
ولت
نمیکنم.
-
چیزی
نشده.
-
تو
مدرسه
چیزی
بهات
گفتن؟
بلند
شدم
و
از
اتاق
رفتم
بیرون.
رفتم
تو
حیاط.
سرِ
حوض
نشستم.
بیبی
پا
شد
و
آمد
بالای
سرم
و
ایستاد:
-
خب،
بلند
شو
بیا
تو
اتاق.
نمیخوای
به
من
بگی
چی
شده،
نگو.
بالاخره
میفهمم.