نزديک ايشان شد و شفاعت کرد تا ہم چنان کردند | |
سرہاي شہيدان پيش مي بردند و عورت | |
و اطفال را پس کرده مي بردند چون بشہر رسيدند | |
يزيد لعنتي گفت فرزندان حسين کہ ماندهاند | |
ايشانرا پيش مي آريد و ديگر خلق او را بزندان مي بريد | |
زينالعابدين و زينب را پيش يزيد لعين | |
بردند و يزيد بدبخت از خوشي بسيار نشستہ | |
طعام ميخورد و پس عابدين را گفت چگونہ سختي و بلا | |
بشما رسيد امام زينالٰابدين گفت | |
مااصابک من مصيبةٌ الا باذن الله ہيچکس را مصيبتي |