منم که آقا محمّد شاه قلعهٔ شوشی را
گرفت امّا مرد دانا چون
این مقوله سخن گوید
سر تا پا تأسف شود آب و آتش دیده و دل او را مبتلا
فرق و حرق .
و
از دست و پا زدن سوختن و شنا کردن غوطه خوردن و عنا دیدن به خود
و این بیت سراید
رفیقانم سفر کردند هر یاری
به اقصائی
خلاف من که بگرفته است دامن در
مغیلانم