It suddenly started to rain. | یهو بارون گرفت. |
After a lot of daily work I got very sleepy. | بعد از کار فراوان روزانه حسابی خوابم گرفته بود. |
I was lying on the bed tired and without motivation . I don’t know what happened that I suddenly felt like going outside and running. | روی تختم خسته و بیانگیزه دراز کشیده بودم نمیدونم چی شد که یکهو ویرم گرفت برم بیرون بدوم. |
I was swimming in the pool when suddenly I got a cramp in my leg. | توی استخر شنا میکردم که یهو پام گرفت. |
Kids, keep quiet. I lost my voice because of all the shouting I had to do. | بچّهها ساکت باشید. صدام گرفت از بس داد زدم. |
On the trip, the bus-driver had not stopped the bus for a long time and I needed to go to pee very badly. | توی سفر رانندهٔ اتوبوس مدّت طولانی بود که نگه نداشته بود و منم بد جوری شاشم گرفته بود. |
You who until yesterday didn’t even have a penny (lit: a sigh, to trade up for your moaning), now really you’ve become a millionaire? Are you pulling my leg? | تویی که تا دیروز آه نداشتی با ناله سودا کنی حالا واقعاً ملیونر شدی؟ گرفتی ما رو؟ |
The national soccer team, after a long break started its practice all over. | تیم ملّی فوتبال پس از یک وقفه طولانی تمرینات خود را از سر گرفت. |
From these bitter times, from the cruelty of the times, I am depressed. | از این روزگار تلخ٬ از جور زمانه دلم گرفت |
The Republicans in the latest electoral competition overtook their rival. | جمهوریخواهان در رقابت انتخاباتی اخیر از رقیب خود پیشی گرفتند. |
The Republicans in the latest electoral competition overtook their rival. | جمهوریخواهان در رقابت انتخاباتی اخیر از رقیب خود پیشی گرفتند. |