میبینمت، به کتابفروشی رفتهام، بچّهها، صَنْدَلی
بُزُرْگِ قِرمِز، دایرةالمعارف، گربهٔ شما، ساختمانِ پارلین، قبلاً، دانشْگاهِ
تگزاس، دستکش، جزء لاینفک ایران، دکوراژه، اعضاءِ یکدیگر، اعضای یکدیگر، دون
کیشوت، حدیقةالحقیقه، قرآن، ثریا، رئیس، کیومرث، قائم مقام.
عادةً؛ نهایةً؛ عمدةً؛ آیا شما ساعت دارید؟ هیچکس. خدا حافظ!
(۱،۲،۳،۴،۵،۶،۷،۸،۹،۱۰).