آموزگار
قاشُق و چنگال شام میخورد. ما
خیابان ایستادیم.
من خوب است، من پزشک هستم. محلّ تولد او
است؟ شما
بازار خرید میکنید. امروز سارا با ژاله
میکند. تو در جنگل گردش .
ما
صدای تو گوش کردیم.
آب پُر است. من باغِ پر از گل را
دارم.
چند دقیقهٔ دیگر
دکتر میروید. من اینجا .
پرویز از
مغازه خرید میکند.
امروز خیلی خوشمزه است.