واژگانِ مترادف و تعریفِ لغاتِ مخصوص هفتهٔ دهّم (زان سو)
Directions: Click on Next.
نام مذکر به معنی «بلند» یا «عالی» | علی |
خاک، لجن | گِل |
کسی که بدون اجازه، مال دیگران را میبرد | دُزْد |
کی؟ کدام ساعت؟ کدام تاریخ؟ | چه وقتی؟ |
وقتِ میان عصر و شب، وقتی که خورشید فرو میرود | غروب |
خیلی دیر بعد از ظهر و پیش از غروب | عَصْر |
کسی که مدرسه یا کارخانه را اداره میکند | مدیر |
جمع شدن دوستان برای شادی و سرگرمی و غذا خوردن | مهمانی |
خیلی دیر وقت در شب | آخر شب |
با تلفن، به وسیلهٔ تلفن، از راه تلفن | تلفنی |
سلام (تلفن) | الو |
پیش دکتر رفتی؟ رفتی دکتر؟ دکتر را دیدی؟ | دکتر رفتی؟ |
قبل از ظهر | پیش از ظهر |
عجب! چی گفتی؟ | اِ!؟ |
سرما خوردن، ناخوش شدن، بیمار شدن | سرما خوردگی |
قابل توجّه | مُهِم |
ناخوشی، بیماری؛ راحت نبودن | ناراحتی |
برای وقت کم، مدّتی کوتاه، کوتاه مدّت | مُوَقَّتی |
با سُرعت، بعد از مدّتی کوتاه، فوراً | به زودی، بزودی |
از میان، ناپیدا، به کنار، از بین | بر طرف |
از بین بردن، از میان برداشتن | بر طرف کردن |
ناپیدا شدن | بر طرف شدن |
درست میگی، درسته | همین طوره، همینطوره |
هوای به طور ناگهانی و با صدای زیاد از دهان خارج شدن | سُرفه |
تازه، در ضمن، ضمناً | راستی |
زمان مشخص؛ آنچه گذشته است | تاریخ |
تکرار؛ دایره، قسمت، فصل، بخش | دوره |
من منتظر تو هستم، من انتظار تو را میکشم، من در انتظار تو ام | منتظرت هستم |
مرسی از آنکه تلفن کردی | از تلفنت ممنون هستم |
در پاسخ «تشکر» میگویند، تقاضا میکنم | خواهش میکنم |
کاری که باید کرد | وظیفه |
سخت، سختی، مسأله | مشکل |
دردی که در سر است | سر درد |
زنگ بوسیلهٔ کسی زده شد | زنگ کلاس را زدند |
مرتّب، با ترتیب | مُنَظَّم |
با هم، یکی با دیگری، همه با هم | با یکدیگر |
دیگران، چند نفر دیگر | بعضی دیگر |
دقیقه، ثانیه، مدّتی خیلی کوتاه | لحظه |
نام فامیل به معنی «راست» | صادقی |
رویهمرفته | به طور کُلّی |
قطع شدن، جدا شدن، قسمت شدن | تقسیم شدن |
دین مسلمانان | اِسلام |
روشن ساختن | توضیح دادن |
سر زمین، مملکت | کشور |
حکومت | دولت |
شکل پیدا کردن، به وجود آمدن | تشکیل شدن |
قدیمی، کهنه، با گذشته طولانی | باستانی |
در پایان، در آخر | سر انجام |
بریدن، جدا کردن | قطع کردن |
سخنرانی، گفتگو، حرف، صحبت، دعوا | بحَْث |
هفتهٔ دیگر، هفتهٔ بعد، هفتهٔ بعدی | هفتهٔ آینده |
بلند شدن، پا شدن، بر پا ایستادن | بر خاستن |
کدام درس؟ | چه درسی؟ |
از جای خودشان بلند شدند | از جایشان بر خاستند |
از صندلی | از روی صندلی |
چهار پایهٔ درازی برای نشستن چند نفر | نیمکت |
نام فامیل به معنی «سخاوتمند» | جوادی |
دراز، مدّت دراز | طولانی |
رشته، ریسمان | طناب |
ساعت دو و پنجاه دقیقه | ساعت ده دقیقه مانده به سه |
من سردرد دارم | سرم درد میکند |